نقد سریال پانیشر – The Punisher

و بالاخره یکی از مورد انتظار ترین سریال های سال ۲۰۱۷ از راه رسید؛ سریالی با محوریت شخصیت محبوب پانیشر با بازی “جان برنثال” که به داستان این شخصیت پس از فصل دوم سریال دردویل می پردازد. از همان ابتدا که خبر ساخت این سریال اعلام شد، هواداران دو آتشه پانیشر بی صبرانه منتظر این سریال بودند و اکنون باید گفت پس از دیدن این سریال مطمئناً خوشحال خواهند بود. با نقد بررسی این سریال همراه ما باشید.

سریال پانیشر روایتی متفاوت و نوآورانه را از شخصیت محبوب پانیشر روایت می کند. نوآوری این سریال و پیامی که با خود به همراه دارد بی نظیر است؛ به نوعی که بدون شک می توان این سریال را متفاوت ترین سریال کمیک بوکی چند سال اخیر نامید. موضوع سریال حول شخصیت اصلی یعنی “فرانک کسل” می چرخد و او به کمک شخصیت پردازی فوق العاده و دیالوگ های زیبا در حین سریال به بزرگ ترین و مهم ترین نکته مثبت سریال تبدیل می شود. نکته مثبتی که به راحتی از پس نکات منفی و حفره های سریال که کم هم نیستند بر می آید و این سریال را به یکی از ۳ سریال برتری که تا به امروز بر اثر همکاری مارول و نت فلیکس ساخته شده اند تبدیل می کند. در واقع این یکه و تنها بالا کشیده شدن سریال توسط شخصیت پانیشر نیز به نوعی جالب، یادآور یکی از مهم ترین خصوصیات فرانک کسل است؛ یعنی“به تنهایی به کار ها سر و سامان دادن!”

مقداری عمیق شدنِ شخصیت پانیشر، سختی های زیادی را که در درست به تصویر کشیده شدن این شخصیت وجود دارد مشخص می کند. فردی که خانواده خود را از دست داده و هیچ ابایی از کشتن جنایتکاران ندارد و در این راه هر کسی را که سر راهش قرار بگیرد از میان بر می دارد. کاملاً واضح است که اشتباه کردن در شخصیت پردازی مناسب، می تواند فرانک کسل را از یکی از عمیق ترین شخصیت های دنیای کمیک به شخصیتی تبدیل کند که هیچ خط قرمزی ندارد و البته کسی که انگیزه اش کاملاً واضح نیست؛ اما باید گفت که تهیه کنندگان سریال پانیشر به خوبی از عهده این مسئولیت بر آمده اند؛ درست است که فرانک کسلِ سریال به اندازه فرانک کسلِ کمیک دارک و خشن نیست اما انگیزه ها و خط قرمز های او به خوبی قابل توجیه است و او شخصیتی است که به سختی می توان با او هم ذات پنداری نکرد.

جنگ همیشه و در همه جا روی کسانی که در آن شرکت می کنند بیشترین تأثیر منفی را می گذارد. در واقع این جمله مشهور که “هیچ کس از جنگ به خانه باز نمیگردد” چیزی جز حقیقت محض نیست؛ جنگ با خشونت و زمختی خود، باطن افراد و روح آن ها را دچار تغییر می کند اما در افراد مختلف تأثیر متفاوتی می گذارد. سریال برای به تصویر کشیدن این تفاوت ها دو شخصیت را که در جنگ بوده اند ولی هیچ نقطه اشتراکی از لحاظ ذات شخصیتی با هم ندارند مقابل هم قرار می دهد. یکی شخصیت “لوئیس” که سر خورده و جامعه ستیز است و دیگری فرانک کسل که با وجود تمام سختی هایی که پشت سر گذاشته هنوز هم از ایالات متحده با واژه Home یاد می کند! در حقیقت لوئیس همان شخصیتی است که باعث می شود شخصیت پردازی فرانک کسل به اوج برسد و مخاطب بتواند به ارزش های والای انسانی که در وجود او نهفته است پی ببرد. وجود لوئیسِ جامعه ستیز که به جرأت می توان گفت حتی نیمی از حوادث و سختی هایی را که در زندگی فرانک وجود داشته را تجربه نکرده به خوبی نشان می دهد که فرانک از چه صبر و تحمل بالایی برخوردار است. فرانک در واقع کسی است که هیچ باکی از فدا کردن جان خود در راه کشتن افرادی که وطنـش را به فساد آلوده کرده اند ندارد، کسی که هرگز نگران وجهه خود در میان مردم نیست و به تنهایی با تمام سختی های زندگی و خاطراتِ بد گذشته مبارزه می کند.

جان برنثال در نقش فرانک کسل، ستاره بی چون چراءِ سریال است و تمام صحنه هایی را که در آن ها حاضر است از آن خود می کن.، بدون اغراق می توان گفت نزدیک به ۸۰ درصد بار سریال روی فرانک متمرکز است و این تمرکز زیاد، مسئولیت بزرگی را به جان برنثال تحمیل کرد، مسئولیتی که به نحو احسنت توسط او انجام می شود و نقش آفرینی درخشان او موجب می گردد تا سریال به کیفیت بالایی برسد. جان برنثال کاملاً در انجام حالات روحی و روانیِ مردی که تمام زندگی خود را باخته و این بار را که “ممکن است خود او مسئول مرگ خانواده اش باشد” به دوش می کشد موفق است. چهره او کاملاً تداعی کننده چهره سرد و جدی فرانک کسلِ دنیای کمیک است، و بدون شک، تمام این خصوصیات در کنار هیکل عضلانی و فوق العاده او همگان را محصور خواهد کرد.

از خود فرانک که بگذریم نقاط مثبت سریال کم رنگ تر و کم رنگ تر می شوند، به جز موسیقی بسیار عالی که کاملاً متناسب با شرایط آن لحظه شخصیت ها انتخاب شده و با آن هماهنگ است. هم چنین تعدادی از شخصیت های کمکی مانند لوئیس نقش زیبایی را در سریال ایفا می کنند. اما سریال عملاً نکته مثبتی ندارد، داستان در بعضی قسمت ها دارای حفره های داستانی بارزی است، به عنوان مثال “مایکرو” که خود یکی از بزرگ ترین حفره های داستان است چرا که او از احمق ترین هکرِ روی زمین هم احمق تر است!! حتما با خود می گویید مایکرو که بار ها با مهارت و هوش فوق العاده اش فرانک را از مخمصه نجات داده است ولی به این نکته توجه نکرده اید که کار از ریشه مشکل دارد! چرا که هیچ هکری انقدر احمق نیست که با فرستادن اطلاعاتـش به یک کامپیوتر شخصی و ناامن خود را به خطر بیاندازد. در واقع این کار برای یک هکر مانند این است که زنگ بزند به پلیس و بگوید “خب من اینجام بیاید منو دستگیر کنید.”

شخصیت خبیث سریال هنوز راه خیلی زیادی را برای رسیدن به خبیث های فوق العاده ای مثل “ویلسون فیسک” و “کیل گریو” دارد و البته باید به این نکته اشاره کرد که با وجود اینکه او وقت چندانی برای بهتر شدن و پیشرفت شخصیت پردازی اش ندارد نقش آفرینی قابل قبولی دارد و با توجه به اتفاقات قسمت آخر می توان امیدوار بود که در آینده با صرف زمان مناسب، شخصیت خبیثی که در سریال مشاهده شد پتانسیل طی کردن مسیر برای تبدیل شدن به خبیث ترین دشمن فرانک کسل را داشته باشد.

شخصیت های کمکی سریال به اندازه شخصیت های کمکی که در گذشته در سریال های دردویل و جسیکا جونز دیده بودیم درخشان نیستند؛ با این حال به نحو قابل قبولی نقش خود را ایفا می کنند و تأثیری را که لازم است روی روند داستان می گذارند. در این بین مایکرو و لوئیس بهتر از بقیه ظاهر می شوند ولی“کارن پیج” با بازی “دبورا انوول” که با توجه به بازی درخشانـش در دو فصل گذشته سریال دردویل انتظار ها را از خود بالا برده بود تأثیر چندان مهمی در روند سریال ندارد و می توان گفت با حذف او چیزی از دست نخواهد رفت. “دینا مدانی” هم نسبت به سایر شخصیت ها در سطح پایین تری قرار می گیرد ولی نقش آفرینی او با کمی ارفاق قابل قبول است.

یکی دیگر از مشکلاتی که سریال با آن دست و پنجه نرم می کند ۱۳ قسمتی بودن آن است، مشکلی که البته چندان ناشناخته نیست و تقریباً تمام سریال های قبلی که ۱۳ قسمتی بودند نیز از کشش بیهوده ی داستان رنج کشیدند. البته در این میان ۸ قسمتی شدن سریال مدافعان مطمئناً تجربه موفقی نبود و حتی بیشتر از ۱۳ قسمتی بودن به سریال آسیب زد. به هر حال ۱۳ قسمتی بودن سریال موجب می شود تا سریال در چند قسمت افت داشته باشد و سریال به دلیل کمبود داستان در بعضی از قسمت ها خسته کننده شود ولی بعد از قسمت ۱۰ و پس از اینکه فرانک به مهم ترین راز دوستـش پی می برد، هیجان کافی برای ادامه تماشای سریال و مطلع شدن از پایان کار در مخاطب ایجاد می شود و نقش آفرینی خوب جان برنثال در ۳ قسمت پایانی تا حدودی اجازه نمی دهد مخاطب از کش داده شدن داستان ناراحت شود.

صحنه های درگیری و اکشن پانیشر در دنیای کمیک همیشه صحنه هایی دارک، خشن و مهیج هستند که خواننده را گاهی به ترس و گاهی به شگفتی وا میدارند؛ صحنه های نظیر درگیری فرانک کسل با زندانیان در فصل دوم سریال دردویل نمونه ای بارز از این صحنه ها بود که مخاطب را کاملاً در دنیای خشنِ زندگی فرانک کسل فرو می برد. بدون شک همه مخاطبانی که این صحنه را در سریال دردویل دیده بودند انتظار داشتند در سریال اختصاصی پانیشر تعداد بیشتری از این صحنه ها را ببینند؛ اما حقیقت این است که کمبود بودجه، آزادی را از نتفلیکس سلب کرده بود و صحنه های اکشن سریال در حد انتظار ها ظاهر نشدند.

اما در پایان سریال اختصاصی شخصیت پانیشر به هدف اصلی خود که روح و قلب دادن، و بیشتر کردن عمق شخصیت پانیشر است می رسد و همین نکته باعث می شود تا مخاطب در پایان سریال احساس کم و کاستی نداشته باشد و بتواند با شادی در پایان سریال لبخند بزند و به خود بگوید “به این میگن پانیشر!”

۶.۲
خوب و سرگرم کننده!

The Punisher

  • شایان محمودی ۷
  • Metacritic ۵.۵
  • Rotten Tomatoes ۶.۱
5 دیدگاه
Inline Feedbacks
View all comments