۱۰ لحظه برتر سری کمیک های دوزخ افروز – Hellblazer

در دنیای کمیک هیچ شخصیتی وجود ندارد که تمام داستان ها و ماجراهایش خوب باشند؛ هر شخصیتی در طول تاریخچه‌ی خود، پستی ها و بلندی های فراوانی را پشت سر میگذارد و در این میان همیشه لحظات جالبی وجود دارند که نسبت به دیگر موارد به یاد ماندنی تر هستند و به شخصیت مورد نظر قلب و روح می بخشند.

با سومین مقاله از سری مقالات دوزخ افروز همراه ما باشید تا به معرفی برترین لحظات شخصیت جان کنستانتین در دنیای کمیک بپردازیم.

جان کنستانتین با بدن سوامپ ثینگ سیگار درست میکند!

سوامپ ثینگ

شماره‌ ۹ از سری کمیک های دوزخ افروز

نخستین آرک کمیک های دوزخ افروز، معمولاً با نام گناهان اصلی (Original Sins) شناخته می شود؛ این آرک، مجموعه ای از داستان های مستقل بود که در پایان به یکدیگر مرتبط می شدند، داستانی که در نهایت به مبارزه‌ی خونین دو گروه به نام شوالیه های نور و شیاطین ختم میشد؛ مبارزه ای که جان افراد بسیاری بابت آن به خطر افتاد.

با این وجود مانند همیشه ما در این داستان شاهد واکنش های خاص و البته دوست داشتنی جان کنستانتین بودیم که نشان میداد او همیشه یک عوضی است و یک عوضی خواهد ماند! (البته یک عوضی دوست داشتنی!)؛ در این صحنه‌ی به یاد ماندنی که به خوبی این حقیقت را به تصویر می کشید، شاهد بودیم که جان کنستانتین با بدن چوبی سوامپ ثینگ (که برای هشدار دادن به او آمده بود) سیگار درست می کند و مشغول کار همیشگی خود یعنی سیگار کشیدن می شود و کوچک ترین توجهی به صحبت های سوامپ ثینگ نمی کند!

هر چند بعد از این موضوع، جان بالاخره ذات خوب خود را نشان داد و هر کاری که می توانست برای متوقف کردن این مبارزه‌ی خونین انجام داد.

 

نامه جان کنستانتین به چس!

چس

شماره ۴۴ از سری کمیک های دوزخ افروز

در مقاله معرفی ده آرک داستانی برتر کمیک های دوزخ افروز گفته شد که آرک داستانی عادات خطرناک یکی ازبهترین آرک های داستانی سری کمیک های دوزخ افروز است.

یکی از برترین ویژگی های این آرک این است که؛ بیشتر از همه ی آرک های داستانی دیگرِ سری کمیک های دوزخ افروز به جنبه های انسانی شخصیت جان کنستانتین میپردازد. و با کند و کاو در گوشه و کناره های شخصیت او بخش هایی را به تصویر میکشد که کمتر به آن ها پرداخته شده است! شاید بزرگترین موضوع در این میان این باشد که علی رغم تمام بی اعتنایی ها و بیگاری ها، جان کنستانتین برای اطرافیان و دوستان خود ارزش بسیار زیادی قائل است. و این موضوع چیزی نیست که فردی به غرور جان کنستانتین بتواند به آن اعتراف کند؛ چرا که خود جان کنستانتین نیز به این موضوع معترف است که برای مردی که بدون ذره ای ترس با شیاطین و موجودات جهنمی مواجه میشود چیزی ترسناک تر از عشق نیست.

و شاید به جرات بتوان گفت این صحنه یکی از برترین صحنه هایی است که در آن جان کنستانتین به بهنرین دوست خود نشان میدهد تا چه حد او برایش مهم است! و آن هم نه به طور گفتاری و مستقیم بلکه با یک نامه که برای خداحافظی دو همراه همیشگی نوشته شده است.

 

گذشته مرد خانواده فاش میشود!

مرد خانواده

شماره ی ۳۰ از سری کمیک های دوزخ افروز

بسیاری از خود میپرسند چرا جان کنستانتین یک قهرمان نیست؛ شاید برخی در جواب این سوال به اخلاق و رفتار جان اشاره کنند و گروهی هم ممکن است روش های او برای از پیش برداشتن دشمنان خود را پاسخ این سوال بدانند اما پاسخ این سوال مسئله ای فراتر از این دو است؛ پاسخ این سوال در این موضوع نهفته است که با یک نگاه عمیق به سری کمیک های دوزخ افروز میتوان متوجه شد که جان کنستانتین شاید در ظاهر بسیار متفاوت از افرادی که با آن ها مواجه میشود باشد اما در باطن امر او هم مشابه آن هاست.

یک فرد طرد شده که در لحظات سرنوشت ساز تصمیمات اشتباهی گرفته است و باعث مرگ افراد بی گناه شده است؛ در این میان تنها چیزی که جان را از دشمنان خود متمایز میکند راهی است که انتخاب کرده است؛ با این حال این راه از جان کنستانتین یک قهرمان نمیسازد چرا که این گوشه های تاریک و تصمیمات اشتباه و مرگ ها همگی جزئی از ریشه های شخصیت جان کنستانتین هستند و در کنار نکات مثبتِ دیگر شخصیت او را ساخته اند.

آرک داستانی مرد خانواده یکی از خاص ترین آرک های داستانی سری کمیک های دوزخ افروز است که جان کنستانتین را در مقابل متفاوت ترین دشمن خود قرار میدهد. بی شک نقطه ی اوج این تقابل و این داستان جایی است که پیشینه مرد خانواده فاش میشود و مخاطب متوجه میشود او کسی است که پدر و مادر خود را به قتل رسانده است.

این موضوع میتوانسته به هر دلیلی بوده باشد اما از چشمان اشک بار کودکی او بعد از انجام این کار میتوان متوجه شد او از این کار رضایت نداشته و چه بسا توسط خانواده خود مورد آزار و اذیت قرار میگرفته است؛ و این دقیقا ویژگی مشترکی است که او با جان کنستانتین دارد؛ جان هم کسی است که مادرش را هنگام تولد از دست داده است و تمام زندگی اش توسط پدر دائم الخمرش آزار داده شده است و همین ریشه ی مشترک است که به خوبی به مخاطب نشان میدهد جان تا چه حد میتواند مشابه افرادی باشد که با آنها مقابله میکند!

 

شکست اربابان جهنم!

جان کنستانتین

شماره ی ۴۵ از سری کمیک های دوزخ افروز

جان کنستانتین فردی است که با خطراتی بسیار نامعمول مواجه میشود، با این حال در اغلب موارد این جان کنستانتین است که پیروزمندانه از نبرد با شیاطین، دیو ها و هیولا هایی سربلند بیرون میاید که هیچ فرد دیگری توانایی مبارزه با آن ها را ندارد.

اما دلیل واقعی این امر چیست؟ توانایی های جادوگری کنستانتین و طلسم های او؟ به طور حتم همه ی ما میدانیم که این پاسخ مناسبی برای سوال مطرح شده نیست؛ چرا که قدرت های جادویی و حتی ماورایی هم حدی دارند به خصوص وقتی که فردی که رو به روی شما قرار دارد ارباب جهنم باشد.

همانطور که در توضیح آرک داستانی عادات خطرناک در مقاله ی ۱۰ آرک داستانی برتر سری کمیک های دوزخ افروز گفته شد؛ جان کنستانتین در این کمیک در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است و البته بزرگترین ارباب جهنم، یعنی نخستین طرد شده است؛ که میخواهد انتقام خود را از جان کنستانتین بگیرد.

اما در پایان جان کنستانتین اربابان جهنم و البته مرگ را به تنهایی شکست می دهد و این شماره به خوبی موفق می شود که به مخاطب نشان دهد که بزرگترین سلاح جان کنستانتین در برابر دشمنانش و بزرگترین دلیل پیروزی او در نبرد هایش زیرکی و ذکاوت اوست! و در پایان این شماره صحنه ای اتفاق میافتد که برای همیشه در ذهن هواداران شخصیت جان کنستانتین هک شده و بسیاری آن را برترین صحنه ی تمام تاریخ شخصیت جان کنستانتین میدانند. این صحنه جایی است که جان کنستانتین به روش خاص خود برتری خود را به بزرگترین شیاطین کره ی زمین دیکته میکند!

 

عشق، بزرگترین ترس جان کنستانتین!

کنستانتین

شماره ی ۶۷ از سری کمیک های دوزخ افروز

هر فردی در زندگی خود ترس هایی دارد؛ به طور معمول ترس های یک فرد از خصوصیات اخلاقی و شکست های او ریشه میگیرند. هر چه قدر هم که یک فرد در ظاهر قدرتمند باشد اما هیچ انسانی نمیتواند کامل باشد.

جان کنستانتین هم از این قاعده مستثنی نیست؛ فردی که با اربابان جهنم و بزرگترین شیاطین و هیولا های جهان مبارزه میکند و پیروز میشود اما در درون او ضعفی وجود دارد و آن هم ابراز علاقه و عشق است. جان کنستانتین در طول زندگی خود بار ها و بار ها مرگ نزدیکان و دوستان خود را دیده است؛ او کسی است که از کودکی برای مرگ مادرش سرزنش شده است و بعد ها نیز در نیوکسل باعث شده که افراد بیگناه و یک کودک به عذاب ابدی در جهنم محکوم شوند، و تمام این شکست ها جان کنستانتین را به درون یک دنیای تنها و منزوی سوق داده است که او گاه و بیگاه و ناخواسته حتی نزدیک ترین دوستانش و همراهانش را از ورود به آن منع میکند.

اوج به تصویر کشیده شدن این ترسِ جان کنستانتین و عواقب آن را میتوان در شماره ی آخر آرک داستانی ترس و تنفر به قلم گارث انیس مشاهده کرد، جایی که جان کنستانتین در یک فضای غم انگیز و بارانی مست و ناراحت روی یک سنگ قبر دراز میکشد و اعتراف میکند که بزرگترین ترسش در زندگی چیزی نیست به جز؛ عشق!

 

اشک های جان کنستانتین برای آسترا!

آسترا

شماره ۸۳ از سری کمیک های دوزخ افروز

افسوس و پشیمانی از جمله دردناک ترین عواطف موجود در باطن انسان هستند؛ احساساتی که بسیاری از اوقات هیچ راهی برای مقابله با آن ها نیست؛ به خصوص اگر که این افسوس مربوط به اتفاق و اشتباهی در گذشته باشد؛ بسیاری از افراد برای فرار از این احساس تلخ سعی میکنند تا آن را فراموش کنند و برخی دیگر نیز آن را پشت روزمرگی و حوادث روزانه مخفی میکنند.

سری کمیک های دوزخ افروز بی شک برای بسیاری از هوادران کمیک بوک خاطرات بی نظیری رقم زده اند؛ و شاید یکی از بزرگترین دلایل موفقیت این سری میزان پیوستگی آن با زندگی واقعی و امروزی مردم جهان باشد و این سری به خوبی این موضوع را به مخاطب القا می کند، که علی رغم تمام مسائل تخیلی و غیر واقعی، شخصیت جان کنستانتین با زندگی امروزی بیگانه نیست و بسیاری از احساسات و عواطف او را میتوان در دنیای واقعی مشاهده کرد.

بزرگترین شکست جان کنستانتین بی شک واقعه دردناک نیوکسل است؛ جایی که او با یک اشتباه موجب این شد که روح یک کودک بیگناه محکوم به عذاب ابدی شود؛ و البته همین شکست بود که پایه گذار زندگی جادویی و غیر معمول جان کنستانتین در آینده شد.

درست است که داستان نیوکسل در شماره ی ۱۱ از کمیک های دوزخ افروز و به قلم جیمی دلانو دوست داشتنی بیان شد اما باید معترف بود که هیچ نویسنده ای به اندازه گارث انیس تاثیر این موضوع بر زندگی جان کنستانتین را درک نکرده است و اوج این درک را میتوان در صحنه ای تلخ در شماره ۸۳ از سری کمیک های دوزخ افروز دید که نخستین طرد شده با نشان دادن تجسمی از روح آسترا (دختر کشته شده در حادثه ی نیوکسل) موجب جاری شدن اشک های مردی همچون جان کنستانتین میشود. صحنه ای که بی شک یکی از برترین صحنه های تاریخ شخصیت جان کنستانتین است و نشان میدهد او تا چه حد میتواند آسیب پذیر باشد.

 

ازدواج جان کنستانتین!

ازدواج جان کنستانتین

شماره ۲۷۵ از سری کمیک های دوزخ افروز

جان کنستانتین در طول زندگی خود روابط زیادی داشته است که همگی سرنوشت نافرجامی را در پی داشته اند چرا که معشوقه های او یا به دست دشمنانش کشته شده اند و یا به دلیل کار های جادویی و زندگی نامتعارفش از او فاصله گرفته اند.

در این میان اما بلاخره فردی پیدا شد که درست مثل جان کنستانتین کله شق، سرسخت و البته شجاع بود، و توانست یک رابطه ی فرجام دار با شخصیتی مثل جان کنستانتین داشته باشد و با او ازدواج کند و این فرد کسی نبود جز اپیفنی گریوز کنستانتین که با ازدواجش با جان نه تنها یکی از زیباترین و به یاد ماندنی ترین صحنه های سری کمیک های دوزخ افروز را رقم زد؛ بلکه باعث خوشحالی بسیاری از هوادارانی شد که پس از مدت ها خواستار یک اتفاق خوشایند برای فرد رنج کشیده ای مثل جان کنستانتین بودند.

 

دیالوگ های آرک داستانی تسخیر شده!

آرک داستانی تسخیر شده

شماره های ۱۳۴ تا ۱۳۹ سری کمیک های دوزخ افروز

هیچ چیز از پیوستگی یک کمیک با زندگی واقعی و مسائل روزمره، روی ارزش هنری آن تاثیرگذارتر نیست. حال این اشارات میتوانند به طور غیرمستقیم و با یک داستان تخیلی باشند و یا اینکه عینا و به طور واقعی فضا ها و موضوعات را بیان کند و به رذایل اخلاقی جامعه و مشکلات آن بپردازد.

سری کمیک های دوزخ افروز در طول تاریخچه ی بلند بالای خود به خوبی توانسته از هر دوی این روش ها بهره ببرد اما یک آرک داستانی وجود دارد که به نحوی بی نظیر و با لحنی بی پروا پای خود را از استاندارد های معمول فراتر میگذارد و در غالب یک ماجرای جذاب با دیالوگ هایی بی نظیر نشان میدهد که یک کمیک تا چه حد میتواند تاثیر گذار باشد!

آرک داستانی تسخیر شده به قلم وارن الیس دیالوگ هایی دارد که به اعماق وجود مخاطب نفوذ میکنند و باعث میشوند او از خود بپرسد چه کاری میتوانسته برای متوقف کردن شرایط و مشکلات امروزی جامعه ی خود انجام دهد که انجام نداده است. صحنه ها و پانل های این کمیک بی شک از جمله تاثیرگذارترین و زیباترین صحنه های سری کمیک های دوزخ افروز هستند که مستقیما ذهن و وجدان مخاطب خود را مورد هدف قرار میدهند! داستانی که این توانایی را دارد که هر مخاطبی با هر سنی را در فکر فرو ببرد.

 

جان کنستانتین وارد میشود!

جان کنستانتین وارد میشود

شماره ی ۱ از سری کمیک های دوزخ افروز

همانطور که پیش از این هم اشاره شد نخستین حضور جان کنستانتین در دنیای کمیک در سری کمیک های اختصاصی شخصیت سوامپ ثینگ به قلم آلن مور عملی شد و در این سری بود که ما نخستین بار با یک جادوگر انگلیسی بد دهن با یک کت بارانی که مدام سیگاری بر لب داشت آشنا شدیم. اما این حضور کوتاه ما را با کنستانتین واقعی آشنا نکرد؛ و این آشنایی عملا در شماره نخست از سری کمیک های دوزخ افروز انجام شد.

در صحنه ای به یاد ماندنی که جان کنستانتین با همان ظاهر همیشگی اش با سیلی به صورت یک هیولای نگهبان ضربه میزند و با فریاد زدن بر سر او؛ وی را مجبور به زانو زدن میکند و در همین لحظه است که داستان جان کنستانتین شروع میشود و هواداران متوجه میشوند با چه فردی مواجه خواهند بود؛ داستانی که ۳۰۰ شماره به طول می انجامد تا در نهایت با پایانی بی نظیر میراثی عظیم از خود در جامعه ی کمیک به جای بگذارد.

 

پایان داستان!

پایان داستان

شماره ۳۰۰ از کمیک های دوزخ افروز

درست است که در یک سری کمیک داستان و شخصیت پردازی ها تاثیر بسیار مهمی بر روی کیفیت دارند اما نباید از این موضوع غافل شد که بی شک فراتر از تمام این ها باید یک پایان درخور وجود داشته باشد تا بتوان یک سری کمیک را موفق نامید؛ و خوشبختانه سری کمیک های دوزخ افروز این ویژگی بسیار مهم را داشت و هوادران این سری، پایانی بی نظیر بر داستان طولانی جادوگر لیورپولی را شاهد بودند.

پایانی که شکوه آن را میشد از همان کاور زیبای طراحی شده به دست سیمون بیزلی حس کرد؛ جایی که جان کنستانتین قدیمی ترین دوست خود؛ یعنی سیگارش را به زمین انداخته و به سمت مقصدی نامعلوم قدم برمیدارد؛ تصویری که میتوان در اعماق آن تمام ۳۰۰ شماره ماجراجویی جان کنستانتین را دید.

و البته زیباترین صحنه ی کمیک که دقیقا همان چیزی است که هواداران کمیک های دوزخ افروز عاشقش هستند و در پانل پایانی با آن مواجه میشوند، چهره ی بهت زده و مرموز جان کنستانتین که درون یک بار ایستاده است و به نقطه ای نامعلوم خیره شده. این صحنه پایانی بود بر ۳۰۰ شماره خاطره؛ هر چند که بعد ها جان کنستانتین در دنیای اصلی کمیک های انتشارات دی سی حضور یافت اما تقریبا تمام هواداران سرسخت او بر سر این موضوع توافق دارند که داستان جان کنستانتین در همان بار به پایان رسید!

15 دیدگاه
Inline Feedbacks
View all comments